متوجه شدیم شهید به حالت «سجده» بر زمین افتاده است
تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 129
بازدید دیروز : 97
بازدید هفته : 336
بازدید ماه : 2666
بازدید کل : 72680
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 129
:: باردید دیروز : 97
:: بازدید هفته : 336
:: بازدید ماه : 2666
:: بازدید سال : 22864
:: بازدید کلی : 72680
نویسنده : mohammad
دو شنبه 5 اسفند 1392

 

بعد از نماز صبح و خواندن زیارت عاشورا، به سمت منطقه مورد نظر در تپه هاى فكه حركت كردیم. از روز قبل، یك شیار را نشانه كرده بودیم و قرار بود آن روز درون آن شیار به تفحص بپردازیم.

 

پاى كار كه رسیدیم، بچه ها «بسم الله» گویان شروع كردند به كندن زمین. چند ساعت شیار را بالا و پائین كردیم، ولى هیچ خبرى نبود. نشانه هاى رنج و غصه در چهره بچه ها پدیدار شد. ناامید شده بودیم. مى خواستیم به مقر برگردیم، اما احساس ناشناخته اى روح ما را به خود آورده بود. انگار یكى مى گفت: «نروید... شهدا را تنها نگذارید...».

 

بچه ها كه مى خواستند دست از كار بكشند، مجدداً خودشان شروع كردند به كار. تا دم اذان ظهر تمام شیار را زیررو كردند. درست وقت اذان ظهر بود كه به نقطه اى كه خاك نرمى داشت، برخوردیم و این نشانه خوبى بود. لایه اى از خاك را كنار زدیم. یك گرمكن آبى رنگ نمایان شد. به آنچه كه مى خواستیم، رسیدیم. اطراف لباس را از خاك خالى كردیم تا تركیب بدن شهید بهم نخرود، پیكر جلویمان قرار داشت. متوجه شدیم شهید به حالت «سجده» بر زمین افتاده است.

 

پیكر مطهر را بلند كرده و به كنارى نهادیم و براى پیدا كردن پلاك، خاك هاى محل كشف او را «سرند» كردیم ولى متأسفانه از پلاك خبرى نبود.

 

بچه ها از یك طرف خوشحال بودند كه سرانجام شهیدى را پیدا كرده اند و از طرف دیگر ناراحت بودند كه آن شهید عزیز شناسایى نشد و همچنان گمنام باقى مى ماند. كسى چه مى داند؟ شاید آن عزیز، هنوز هم «گمنام» باقى مانده باشد.




:: موضوعات مرتبط: خاطرات تفحص , ,
:: بازدید از این مطلب : 1028
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س).
روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام»
شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند
شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند
هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند
دیگر دنبال آب نبودیم . « شهید ابوالفضل ابوالفضلی»
ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود
عکسی خندان از امام خمینی(ره) تو جیب شهید گمنام...
دیدیم روی پیشانی یک شهیدروئیده اند
راهی بازار شد.مثل دیوانه ها شده بود.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان میداد
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.